ثنا كوچولوثنا كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

ثنـــــا کوچولو قلب مامانی و بابایی

روزایی که گذروندم

سلام دوستای خوبم سلام خاله های عزیز سلام عمو ها حالتون خوبه؟من ثنا کوچولو ام!امروز من 14 روزه شدم .راستی دو شب پیش مامان زهرام اومد پوشکمو عوض کنه دید بند ناف من افتاده. من نه روزم که بود واسه اولین بار رفتم مهمونی .من رفتم خونه ی بابا علی و مامان بدری 10 روزمم که شد رفتم خونه ی اون یکی مامان بزرگم.یعنی مامان مامانم 13 روزه هم که شدم واسه اولین بار رفتم خونه ی خاله زهره.من همشونو دوست دارم من اصلا از خوابیدن خوشم نمیاد البته اینم بگما شبا تا صب مثل دخترای خوب میخوابم بگذریم که شبای اول چقد اذیت کردمو تا صب بیدار بودم!!!!!   نمیدونم چرا وقتی شیر میخورم بدجور سِک سِکم میگیره اصلا دوست ندارم، تا اینجوری میشم گریه میکنم ...
22 تير 1392

تولد نی نی ما

امروز صب حدود ساعتای ٨ من لگد زدنام شروع شد ولحظه به لحظه بیشتر دلم میخواست که به دنیا بیام و مامان و بابا و داداشی جونمو ببینم .به خاطر لگدای من بابا امیرم مامانیمو برد بیمارستان .بعد از کلی انتظار من ساعت ٥ و رب به دنیا اومدم.وای خدای من چه دنیای قشنگی !اولین کسایی که من بعد از تولدم دیدم بابا امیرم و داداش محمدم وخاله زهره و مامان بزرگم بودن.من کلی اون روز گریه کردم تا شب هم خاله زهره پیشم بود. شب حدود ساعت ١ من با یه چهره ی جدید آشنا شدم الون دختر خاله ی من فاطمه جون بود .اون و خاله زهره تا صب بالای سر من و مامانیم بودن.من و مامانم صب ساعت ١١ با مامان بدری و مامان سکین و فاطمه جون و بابایی اومدیم خونه.من اصلن خوابم نمیومد و ...
8 شهريور 1391